حساب روزهایی که .... از دستم در رفته

ساخت وبلاگ

هنوز هم گاهی اوقات خیال می کنم باید امیدوار باشم!امیدوار به رخداد هایی از نوع محال،همان هایی که برای آمدنشان و اتفاق افتادنشان نیاز به یک معجزه سبز یا دم مسیحایی است.درست در همان لحظه هایی که دل از همه چیز و همه کس می برم از این خیالات به سرم می زند که نکند هنوز هم می شود امیدوار باشم...در واقع خودم را می زنم به آن راه،کدام راه خودم هم نمی دانم،ترس برم می دارد که مبادا بی راهه باشد یا مثلا انتهای کوچه اش بمبست باشد و بعد نتوانم راه فراری پیدا کنم. با کنایه به خودم می گویم بس کن تو اصلن نمی دونی الان کجایی؟!الان دقیقاً تو کدوم مسیر داری قدم برمیداری؟!نیشخند می زنم و متلک وار به خودم میگم : ببینم راه و که درست اومدی؟!

پی نوشت : حساب روزهایی که این فکرا نا خودآگاه و خودآگاه به ذهنم اومده از دستم در رفته

پی نوشت : کفشهایم نیستن....

هوای دل ......
ما را در سایت هوای دل ... دنبال می کنید

برچسب : روزهایی, نویسنده : chemistmemorie بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 23:36