تسلیم

ساخت وبلاگ

کفشهایم پشت پایم را می زند

آنها را به حال خودشان رها می کنم

سرم را با رودخانه به ظاهر شفاف گرم می کنم

تا سرما از نوک انگشتان پایم وارد نشوند

وقتی قرار است نشود نمی شود

می دانید می خواهم عمدا

دیگر به زندگی روی خوش نشان ندهم

میخواهم عمدا بیهوده تقلا نکنم

میدانید آخر سرنوشت را یکبار می نویسند

وقتی قرار است نشود نمی شود

من اینجا در این نقطه از زندگی

برای همیشه تسلیم شدم

تسلیم کفشهایم و نبودنشان

تسلیم تلاش های بی وقفه و نرسیدنهای بیشمار

و من تسلیم شدم تسلیم زندگی و مرگ

هوای دل ......
ما را در سایت هوای دل ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chemistmemorie بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 15:59